گذري بر مضامين حکمي و اخلاقي در هفت اورنگ عبدالرحمان جامي(2)
گذري بر مضامين حکمي و اخلاقي در هفت اورنگ عبدالرحمان جامي(2)
صدق و راستي
صدق و راستي و راستگويي نيز از مضامين مورد نظر جامي در هفت اورنگ است . اهميّت اين مفهوم اساسي و ارزشي، عارف جام را بر آن داشته تا عقد بيست و ششم مثنوي سبحة الابرار را به بيان صدق، اهميّت و عمل بدان اختصاص دهد. جامي رويکرد به صدق و راستي را در زمره ي احسان شمرده و در توصيه به يکدلي و يکرويي و پرهيز از دورويي گفته است:
روي در قاعده ي احسان کن
ظاهر و باطن خود يکسان کن
يکدل و يک جهت و يکرو باش
وز دو رويان جهان يکسو باش
همان/533
هر خلل و کاستي در امور را معلول دورنگي دانسته ، ميان رهايي و رستگاري با صداقت و راستي، رابطه اي مستقيم قايل است:
از کجي خيزد هر جا خلليست
راستي رستي نيکو مثليست
همان
عارف جام راستي را زيور سخن دانسته و گفته است:
نداند دل هيچ دانشوري
سخن را به از راستي زيوري
همان/960
شايد آبشخور انديشه ي جامي در اين باب فرموده ي امير بيان، علي عليه السلام بوده است که مي فرمايد:«بالصِّدقِ تَتَزيَّنُ الاَقوالُ»(غرر الحکم و دررالکلم موضوعي ،ج1،ص638).
صدق و راستي را حصار تن و حرز جان دانسته و در توصيه به يکرنگي و پرهيز از دورنگي و تزوير گفته است:
نه تنها شعار زبانست صدق
حصار تن و حرز جانست صدق
در اين کهنه بيشه دو رنگي مکن
زشيري زني دم پلنگي مکن
درون و برون را به هم راست ساز
زکج باز بهتر بود راست باز
درون را بياراي همچون برون
و يا کن برون را به رنگ درون
همان/960
طلب علم
جامي که خود«از آغاز شباب تا پايان دور شيب مانند يک تن طالب علم همواره به تعليم و تعلّم پرداخته و دقيقه اي از اين کسب شريف فارغ ننشسته »(7)،فراگيري دانش را به همه ي انسان ها توصيه مي کند. در مثنوي تحفة الاحرار در فضيلت کسب علم مي گويد:
تاج سر جمله هنرهاست علم
قفل گشاي همه درهاست علم
در طلب علم کمر چست کن
دست ز اشغال دگر سست کن
با تو پس از علم چه گويم سخن
علم چو آيد به تو گويد چه کن
استاد جام همچنين در قسمت آخر مثنوي يوسف و زليخا (اورنگ پنجم)در پند پسر و ارزش کتاب و کسب علم و دانش گفته است:
بکن زين کارخانه در کتب روي
خيال خويش را ده با کتب خوي
زدانايان بود اين نکته مشهور
که دانش در کتب داناست در گور
انيس کنج تنهايي کتابست
فروغ صبح دانايي کتابست
بود بي مزد و منّت اوستادي
زدانش بخشدت هردم گشادي(8)
همراهي علم و عمل ،حقيقتي است که جامي نيز بدان توجّه داشته و در فرازي از تحفة الابرار، با انتقاد از علماي بي عمل، نظر خود را در اين باره ابراز کرده است. وي همچون بسياري از بزرگان و اهل معرفت، علم بي عمل و بدون تهذيب و تزکيه را حجاب و مانع رشد دانسته ، معتقد است که:
هر ورقي ز آن کتب آمد حجاب
زآن حجب توي به تو رخ بتاب
تا ببري از همه فردا سبق
زآن کتب امروز بگردان ورق
عمر تو شد صرف اصول و فروع
هيچ نيفتاد به اصلت رجوع
گر زموانع دل تو صاف نيست
کشف موانع حد کشاف نيست
علم چو دادت ز عمل سرمپيچ
دانش بيکار نيرزد به هيچ
چون به بساط عملت سود پاي
بي عملان را به عمل ره نماي
هفت اورنگ/421و420
جود و انفاق
جود و بخشش و انفاق از ديگر نکته هاي حکيمانه اي است که در هفت اورنگ تجلّي يافته است. جامي در مقالتي از سلسلة الذهب با بيان فرموده اي از پيامبر- صلي الله عليه و اله و سلم -در باب انفاق و پاداش آن، توجّه خالصانه به اين عمل ارزشمند را يادآور مي شود:
مصطفي گفت هر که کرد انفاق
ببرد مزد خويش يوم تلاق
مگر آن هرزه کار بي حاصل
که کند سعي در عمارت گل
هر چه سازد در آب و خاک تلف
نايدش ز آن به غير باد به کف
گر تو گويي کسي که دست رسي
يافت سازد بناي خير بسي
خانقاه و رباط و مسجد و پل
برکه و حوض بر ممر سبل
چون بود قصدش از ريا منفک
مزد يابد بر آن عمل بي شک
همان/120
اهميّت جود و بخشش و کرم، جامي را بر آن مي دارد تا گفتاري از دفتر سوم سلسلة الذهب را نيز به تبيين اين فضيلت اختصاص دهد . شاعر در اين فراز از سخنان پرمايه ي خويش، جود و بخشش را چون تاجي گران بها بر سر مال و متاع آدمي دانسته ، سود در سودا و معامله را در گرو آراستن مال به افسر جود و کرم مي داند:
پيش سوداييان تخت جلال
نيست جز تاج جود،رأس المال
گرنه سرمايه تاج جود کنند
کي ز سوداي خويش سود کنند
همان /121
نام نيکو کاران و اهل احسان را جاويد و مکتوب بر کتيبه ي رفيع افلاک بلند پايه مي داند، همچون ديگر بزرگان پيشين، براين عقيده است که «مرد نکو نام نميرد هرگز»؛ياد کرد و نام نيک جوانمرد را براي وي عمر دوم مي داند که: «ذکرُ الفَتي عُمرهُ الثّاني»(9):
گر چه يک مرد در زمانه نماند
وزجوانمرد جز فسانه نماند
تا بود دور گنبد گردان
ما و افسانه ي جوانمردان
رفت حاتم از اين نشيمن خاک
ماند نامش کتابه ي افلاک
هر چه داري ببخش و نام برآر
به نکويي و نام نيک گذار
زآنکه زير زمرّدين طارم
نام نيکو بود حيات دوم
همان/284
در تشويق همگان به امر پسنديده ي جود و بخشش، بهره حقيقي آدمي از متاع دنيوي را توجّه و پرداختن به اين فضيلت مي داند:
هر چه داري نصيب آن باشد
و آنچه ني حظ ديگران باشد
بهره ي خود به ديگران چه دهي
مال خود بهر ديگران چه نهي
همان/285
فروتني
جامي به تواضع و رفتار فروتنانه بسيار اهميّت داده و در جاي جاي هفت اورنگ بدان پرداخته است. با بيان تمثيلي به نقش فروتني در برکشيدن و بلند گردانيدن آدمي اشاره مي کند. شاعر حرف«ب»را به سبب تواضع در مقام نخستين حرف«بسم ا... الرّحمن الرّحيم» مي داند:
با که از بسمله است حرف نخست
بر بواقي از آن ترفع جست
که ز رفعت گذشت و خفض گزيد
به چنين رفعتي ز خفض رسيد
به تواضع چو ساخت خود را پست
حق گرفتش بدان ترفع دست(10)
همان/81
سپس ديدگاه خود را در عبارتي موجز به دست مي دهد:
پست شو پست تا بلندي شوي
بهره بفکن که بهره مند شوي
همان
در تمثيلي ديگر رشد دانه و بر کشيدن و بردادن آن را نتيجه نوعي تواضع دانسته است:
دانه اول فتاد پست به خاک
تا از آن سرکشيد بر افلاک
همان
عارف جام، خود پسندان و اهل کبر و برتني را چون مويي در ديده مي داند که بايد چشم را در مقابل آن ايمن کرد و از آزار آن نگاه داشت؛چه سهل انگاري در دوري و کناره گيري از خود بينان و خود پسندان پيامدهايي ناگوار به همراه خواهد داشت:
خود پسندان ناپسنديده
موي افزونيند در ديده
ديده از ديدشان نگه مي دار
ورنه بيني ز ديدشان آزار
زآتش کيدشان بکش دامن
پيش از آن دم که سوزدت خرمن
آتش کيد برفروخته اند
خرمن بس کسان که سوخته اند
همان/166
در عقد سي ام سبحة الابرار نيز به بيان تواضع و اجتناب از کبر و نکوهش اين خوي ناپسند مي پردازد:
اي گذشته سرت از چرخ برين
جز به منّت ننهي پا به زمين
مي روي دامن اجلال کشان
آستين بر سر کونين فشان
گرد راهت که گذشتست زميغ
داري از ديده ي خورشيد دريغ
صد سلام ار شنوي از پس و پيش
به عليکي نگشايي لب خويش
همان/542
نکوهش حرص و آز
پرهيز و اجتناب از خوي ناپسند حرص و زياده خواهي و نکوهش اين رذيلت اخلاقي نيز از مقوله هايي است که جامي در هفت اورنگ بدان پرداخته است . در سلسلة الذهب (اورنگ يکم) با تصويري که از کلنگ آزمند-که چون شکاري در پي شکار کبوتر شد-ارائه کرده، افزون طلبي و آزمندي را نکوهش و به عواقب ناگوار آن اشاره کرده است.(11)
حرص و عدل را مانند آتش و آب، غير قابل جمع مي داند ودر سلسلة الذهب اين رذيله را به باد انتقاد و نکوهش مي گيرد:
هر که را دل به عدل شد مايل
طمع از مال خلق گو بگسل
طمع و عدل آتش و آبند
هر دو يکجا قرار کي يابند
چون بکوبد طمع در مسکن
عدل بيرون گريزد از روزن...(12)
با بيان پيامدهاي شوم حرص و آز، دوري از اين دام خطرناک را به همگان توصيه مي کند:
دلت از آز بپرداز که هست
ماهي از آز گرفتار به شست
خاطر از آز تهي کن که مدام
مرغ را آز کند بسته ي دام
سپس قناعت را تحسين کرده، آن را گلزاري پر از گل ها و گياهان رنگارنگ و خوشبو و گنج پايدار دانسته است:
گلخن حرص بوده تيره و تنگ
کن به گلزار قناعت، آهنگ
گل که از خاک قناعت خيزد
نافه در ناف رياحين بيزد
گنج خالي ز قناعت رنج است
کن قناعت که قناعت گنج است
گر عنان سوي قناعت تابي
زندگاني خوش آن دم يابي
همان/541
قلمرو دقايق حکمي و اخلاقي در هفت اورنگ، گسترده و چشمگير است - که نگارنده به قدر توان-در قالب رساله ي تحصيلي دکتري بدان پرداخته است.
پي نوشت ها
1ـ مهمترين امتياز آدمي از ساير حيوانات همين است و به همين سبب است که انسان را حيوان ناطق (Animal raisonable)گفته اند .(دکتر محمد خوانساري، منطق صوري، ص15)
2ـ شماره اي که پس از ابيات شاهد مي آيد،«شماره صفحه ي» مثنوي هفت اورنگ به تصحيح مدرس گيلاني است.
3ـ يعني :پروردگارا ما را به سوي درگاه خود هدايت فرما و از حضرتت دورمان مکن.
4ـ فرموده ي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است، به نقل از تجلّي قرآن و حديث در شعر فارسي، سيد محمد راستگو،ص225.
5ـ عطار نيشابوري مي گويد:
بيا تا ترک خود گيرم که خود را
بتر از خويش دشمن مي ندانم
(تجلّي قرآن و حديث در شعر فارسي،ص224)
6ـ بيت دوم نيز ناظر است به آيه ي شريفه ي«انّي جاعِلٌ في الاَرضِ خليفَة»(بقره/30).
7ـ علي اصغر حکمت، جامي،ص90.
8ـديوان کامل جامي، ويراسته ي هاشم رضي،ص165.
9ـ ابوالطيّب متنبّي گويد:
ذکرُ الفَتي عُمرُهُ الثّاني و حاجَتُهُ
ما فاتَهُ وَ فَضولُ العَيش أشغالُ
(سيد محمد دامادي، مضامين مشترک در ادب فارسي و عربي،ص40)
10ـ پيامبر (ص)مي فرمايد:«اَلتَّواضُعُ لا يَزيدَ اِلّا رَفعَةً فَتَواضَعوا يَرفَعکُمُ اللهُ».تواضع، جزبزرگي بر انسان نمي افزايد، پس تواضع کنيد تا خداوند شما را والا مقام سازد(ناصر مکارم شيرازي و همکاران، اخلاق در قرآن، ج2،ص75).
12-علي اصغر حکمت، جامي،ص257.
پی نوشت:
* استاديار زبان وادبيّات فارسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد گرگان
منابع و مآخذ
2ـ آمدي، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و دررالکلم(موضوعي)، به قلم سيد هاشم رسولي محلاتي ، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي،چاپ چهارم،1380.
3ـ اميني مفرد، تقي، اخلاق در هفت اورنگ و بهارستان عبدالرحمان جامي(رساله ي دکتري)،واحد علوم و تحقيقات، پاييز84.
4ـ جامي ، عبدالرحمان، ديوان کامل جامي، ويراسته ي هاشم رضي، پيروز ،1341.
5-ــــــــــ،مثنوي هفت اورنگ، تصحيح مدرس گيلاني، انتشارات سعدي،چاپ دوم،1366.
6ـ حکمت، علي اصغر، جامي، انتشارات توس،تابستان1363.
7ـ خوانساري، دکتر محمد، منطق صوري، انتشارات آگاه، چاپ هجدهم، پاييز1374.
8ـ دامادي، دکتر سيد محمد، مضامين مشترک در ادب فارسي و عربي، انتشارات دانشگاه تهران، آبان 1371.
9ـ راستگو، سيد محمد، تجلّي قرآن و حديث در شعر فارسي، انتشارات سمت، چاپ اول،1376.
10ـ مکارم شيرازي ، ناصر و همکاران، اخلاق در قرآن، انتشارات مدرسه امام علي بن ابي طالب، چاپ سوم،1381.
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}